.jpg)
دوش دیدیم وسط کوچه دوان دخترکی/دلبرکی/دلبر سیمین یدکی
این طرفش مادرکی/آن طرفش خواهرکی/راه رود چون ملکی
دیدن آن گوهر یکدانه و آن لوبت فتانه مرا کرد چو دیوانه لذا در عقبش رفتم و گفتم
صنما/بخت نما/ قبله نما/تو چه زیبا و عفیفی/چه قیفی و چه لیفی/بر همه کاری تو حریفی...
مادرش چو شنید این سخنان کرد فغان
گفتمش ای هرزه زبان داد بزن/نعره بکن/جود بکش
بخدا دیده عاشق نتوان بست که معشوق نبیند
لب بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
نظرات شما عزیزان: